۞ امام علی (ع) می فرماید:
هر کس از خود بدگویی و انتقاد کند٬خود را اصلاح کرده و هر کس خودستایی نماید٬ پس به تحقیق خویش را تباه نموده است.

موقعیت شما : صفحه اصلی » اولین یادواره » برترین ها
  • شناسه : 5539
  • ۲۵ اردیبهشت ۱۳۹۸ - ۱۳:۳۳
  • 283 بازدید
  • ارسال توسط :
زتبه سوم در رشته دلنوشته دوره دوم خانم زهرا امینی پور از دبیرستان دخترانه دوره دوم واحد ۲  مشهد مقدس

زتبه سوم در رشته دلنوشته دوره دوم خانم زهرا امینی پور از دبیرستان دخترانه دوره دوم واحد ۲ مشهد مقدس

الهی قلبی محبوب و نفسی معیوب رب الشهداءو الصدیقین دلم را به آسمان ها می سپارم تا نوشته هایش را به تو نشان دهد تا شاید دفتر قلبم را ورق بزنی و گوشه ای از آن را بخوانی پس برایت می نویسم از دل غریب خود برایت می نویسم . آری خیلی دلم می خواست […]

الهی قلبی محبوب و نفسی معیوب

رب الشهداءو الصدیقین

دلم را به آسمان ها می سپارم تا نوشته هایش را به تو نشان دهد تا شاید دفتر قلبم را ورق بزنی و گوشه ای از آن را بخوانی پس برایت می نویسم از دل غریب خود برایت می نویسم . آری خیلی دلم می خواست با تو بودم ندر میان ابر ها پیش خدا بودم نمی دانی که چقدر برایت دلتنگم اشکهایم سرازیر است ای شهیدم .

می خواهم با تو صحبت کنم اما با چه زبانی ؟ با این زبان که پر از گناه است؟

نه نمی توانم چگونه می شود مهمان آسمان باشم و با زبان صمیمی خود صحبت کنم ؟ نمی دانم چه کنم ؟ با همین زبان بی زبانی ام برایت می نویسم شرمنده ام . راه دیگری ندارم .

ای شهید سعیدی نجات بر خیز که محراب نماز در انتظار سلام توست و قنوت تب دار دعای الهم ارزقنا شهاده فی سبیلک …با نیز بگو تا در راه شما قدم بر داریم و به جوار شما بیاییم ما نیز همانند تو شیداییم و اما طعم شیدایی را تو چشیدی و غرق شدی در شهادت و شهادت تو را چون مرواریدی در بر گرفت اکنون عکست را بر دیوارمهای دلم می آویزم تا هیچوقت فراموشت نکنم حالا که در بهشتی دعایم کن تو زندگیت را ایثار کردی از تو ذره ای نور با قی مانده و صندوقچه عمرت که با گنجینه ای پر بها تر معلمه کردی و من به یاد تکه تکه شدنت وبه یاد تمام رنجها ودرد هایت به سوگ می نشینم وتو از آن دور دست ها به من و به دنیای کوچکم به احساس و اندیشه ام می خندی .

من که تو را نمی شناختم فقط اسمت را شنیده ام : محمد ابراهیم سعیدی نجات

مرا خوانده ای تا دوباره از غربت غریب بی دردی بنویسم ودر این دنیا که هکه سرشان به شلوغی خوگدشان گرم است وبی خبر از گذشته در پی آینده موهوم دل از یاد تو و امثال تو آکنده اند به تراوش خاطرات معطرت لحظاتی را سرگرم شوم .

تو که رفتی برادر دشمن تفنگش را کنار گذاشت فهمیده بود که قوت شما و نیروی امت ما در تفنگ نیست پس از تو ایمان مارا نشانه گرفتند و سالهاست که ما و ایمانمان را بمباران می کنند در این جنگ عده ای گریختند و خود را در پستوحی خود خواهی پنهان کردند و سنگرها را رها کرده و عده ای غبار غفحلت بر دلهایشان نشست عده ای دوست را به جای دشمن می کوبیدند .عده ای هیزم به آتش تفرقه می گذاردند و عده ای بر زلال خون تو کاخ می ساختند .

جای ارزشها عوض شده هر کسی یک رنگ است در این دنیای رنگارنگ هوای ما را داشته باش .

امروز من خود را با قلم و اندیشه مسلح کرده ام و آن تفنگ را که به من سپردی برای وقتش نگه داشته ام .

ایزدمنان را سپاس می گوین به خاطر آفریدن تمامی انسانهای پاکی چون شما .

بهشت گوارایت باد ای گوهر بی مانند …

 

زتبه سوم در رشته دلنوشته دوره دوم خانم زهرا امینی پور از دبیرستان دخترانه دوره دوم واحد ۲ مشهد مقدس

برچسب ها

این مطلب بدون برچسب می باشد.