۞ امام علی (ع) می فرماید:
هر کس از خود بدگویی و انتقاد کند٬خود را اصلاح کرده و هر کس خودستایی نماید٬ پس به تحقیق خویش را تباه نموده است.

موقعیت شما : صفحه اصلی » برترین ها » دومین یادواره
  • شناسه : 5546
  • ۲۶ اردیبهشت ۱۳۹۸ - ۱۱:۴۲
  • 225 بازدید
  • ارسال توسط :
رتبه دوم رشته دلنوشته دوره اول آقای احسان مجرد از دبیرستان پسرانه دوره اول مشهد مقدس

رتبه دوم رشته دلنوشته دوره اول آقای احسان مجرد از دبیرستان پسرانه دوره اول مشهد مقدس

یک شب پشت رایانه نشسته بودم که دیدم زنگ خونه به صدا در اومد بابا بود از اداره اومده بود و خرید کرده بود رفتم کمکش سلامش کردم وسایل رو ازش گرفتم اومد نشست توی اتاق ساعت ۹:۳۰ بود من رفتم دوباره پشت کامپیوتر وبه درست کردن تحقیق مدرسه مشغول شدم پدرم داشت استراحت می […]

یک شب پشت رایانه نشسته بودم که دیدم زنگ خونه به صدا در اومد بابا بود از اداره اومده بود و خرید کرده بود رفتم کمکش سلامش کردم وسایل رو ازش گرفتم اومد نشست توی اتاق ساعت ۹:۳۰ بود من رفتم دوباره پشت کامپیوتر وبه درست کردن تحقیق مدرسه مشغول شدم پدرم داشت استراحت می کرد که یکدفعه گفت : بلند شو کار دارم

من بلند شدم رفتم سرمو به کار دیگه بند کردم حدود ساعت ۱۰:۳۰ بود که حس کنجکاویم گل کرد که برم ببینم بابام چی کار می کنند . خلاصه  رفتم دیدم داره عکس پسر عموی منو تو سایت مدرسش می بینه گفتم چی کار می کنی بابا ؟

دارم سایت دبیرستانی که داخلش درس خوندم و نگاه می کنم یاد گذشته ها می افتم دبیرستان آقا مصطفی خمینی تازه از یاران شیدایی بخشنامه جشنواره اومده بود من هم تو این فکر بودم که چه طور تو جشنواره حضور پیدا کنم که دیدم نوشته (( شهدای دانش آموز ))  سریع به بابام گفتم :

بابا…بابا… نگاه کن نوشته شهدای دانش آموز

رفت تو اون قسمت شهدا رو دید که یکدفعه چشماش پر از اشک شد ولی نگذاشت گریه کنه فقط فهمیدم که اینها هم محله ای های پدرم بودند و حتی باهم همکلاس و هم بازی بوده اند . ماجرا رو ازش پرسیدم : بابا می شناسیشون ؟

می شناسمشون با هم همکلاسی بودیم باهم چهار سال فقط تو دبیرستان بازی کردیم بعضی از این ها هم با عموهایت هم کلاس بوده اند .

مثل کیا …

این خلیل عابدی همکلاسی عمویت بود که رفت جبهه و شهید شد این یکی مرتضی قمریان این هم همکلاسم بود که با هم هم محله ای هم بودیم می خواست معلم شه از اون بهتر صیبش شد یادم میاد خلیل وقتی می اومد بیرون تو کوچه با چرخ آبیش بازی می کرد .

دیدم از سایت اومد بیرون وتو موتور جست و جو نوشت (( شهید خلیلعابدی شهید دبیرستان آقا مصطفی خمینی مشهد )) چند لحظه بعد هیچ چیز که پیدا نکرد رفت سراغ عکس های پیدا شده و یک چیز نظرش رو جلب کرد انتخابش کرد ولی خوب دیده نمی شد به هر زحمتی بود بزرگش کرد و خوندش که یکدفه گفت :آره این خودشه پیدا شد زندگی نامشه

کوتاه بود اما بیانگر تمام زندگیش بود

سایتش رو جویا شد دید همون مدرسه دوباره رفت توی سایت مدرسه و رفت توی قسمت زندگی نامه ها و چند تا دیگه از هم محله ای هایشان راهم دید و زندگی نامه  اورا هم خواند حال عجیبی داشت من که تا حالا اون رو به این شکل ندیده بودم .

دیگه ساعت ۱۱ شده بود باید می رفتیم و می خوابیدیم رایانه رو خاموش کردم ورفتم خوابیدم و به این فکر می کردم که چه طوری یک داستان در مورد شهدا برای جشنواره یاران شیدایی بنویسم .

 

رتبه دوم رشته دلنوشته دوره اول آقای احسان مجرد از دبیرستان پسرانه دوره اول مشهد مقدس

برچسب ها

این مطلب بدون برچسب می باشد.