۞ امام علی (ع) می فرماید:
هر کس از خود بدگویی و انتقاد کند٬خود را اصلاح کرده و هر کس خودستایی نماید٬ پس به تحقیق خویش را تباه نموده است.

موقعیت شما : صفحه اصلی » برترین ها » چهارمین یادواره
  • شناسه : 5652
  • ۱۳ مرداد ۱۳۹۸ - ۹:۲۰
  • 242 بازدید
  • ارسال توسط :

رتبه دوم رشته متن ادبی دوره دوم خانم مهدیه میرحسینی از دبیرستان دخترانه دوره دوم مشهد مقدس

به نام پروردگار جان ها . به نام پروردگاری که انسانها را آفرید واز روح خویش در او دمید و فرمود : نفخت من روحی )) و آآنگاه آرام آفریده اش را در گهواره زمین قرار داد تا نوزاد شود نوجوان شود و سپس جوان . و این خط کش عمر طی می شود تا […]

به نام پروردگار جان ها . به نام پروردگاری که انسانها را آفرید واز روح خویش در او دمید و فرمود : نفخت من روحی )) و آآنگاه آرام آفریده اش را در گهواره زمین قرار داد تا نوزاد شود نوجوان شود و سپس جوان . و این خط کش عمر طی می شود تا انسان به پختگی برسد و سپس به سوی پروردگارش باز گردد ولی اینبار او باید پرواز کند . بالی برای پرواز برای خود بسازد . بالی که بتواند او را به اوج برساند .

ساختن این بال و انجام این پروژه پرواز آسان نیست .

باید حافظ شد . ناصر خسرو شد . باید به چله ها نشست . فقط و فقط ادعونی شود تا مورد اجابت قرار گیرد . مراحل سختی را بگذراند .

تا بتواند دوباره از این گهواره به آن آغوش پر عظمت باز گردد این افکار از ذهن مکن گذشت مادامی که گفت بنویسید احساس خود به یک شهید را .

با خود گفتم چه احساسی می توانم از یک شهید داشته باشم که این ره صد ساله را یک شبه طی کرده است . شهیدی که هیچ کدام از این مسیر هارا طی نکرد و جان عزیزش را که تنها سرمایه اش برای رسیدن به آمال و آرزوهای بر حقش بود را در کف گرفت و رفت .

تا ایثار کند آن را در راه نجات بشریت

دچار سر در گمی شدم یک لحظه به فکر دایی شهیدم افتادم کهد در ۲۱ سالگی به رب الارباب پیوست و جام می گون شهادت را لاجرعه سر کشید .

به مادر گفتم از شخصیت منش دایی براتیم بگو

او با چشمانی که از آنها شبنم عشق سرازیر می شد گفت که تنها چیزی که از او به یاد دارم این بود که دوست داشت تمامی اعمالش رنگ خدا بگیرد و به سوی او حرکت کند وقتی مادر بزرگم ناله۸ میزد و گریه می کرد که پسرم بس است مادر تو دگر تکلیف خود را انجام داده ای تو از ابتدای این جنگ در جبهه ها بودی برگرد نوبت دیگران است و می گفت نشستن در خانه جز خفت نیست هموطنان من در مرزها آماج گلوله باران دشمن باشند و من در اینجا آ؛رام بگیرم ؟ چگونه ؟ آیا خداوند نمی گوید عبادت من جز خدمت به خلق نیست و باز به سوی معرکه ی جنگ میشتافت خستگی ناپذیر و بی وقفه استاد ندیده و مکتب نرفته و بالاخره در اوج جوانی و بهار زندگی در آغوش پروردگارش آرام گرفت .

حال احساس من به او چه می تواند به جز افتخار / غیرت بجز احترام و شوکت جز دوست داشتن جز عبرت گرفتن از زندگی رویایی یک شهید .

اگر غربی ها می فهمیدند شهید کیست /شهادت چیست /و ما چه احساسی به هید داریم دیگر از ساختن بت هایی به نام هرکول / بتمن و امثالهم دست می کشیدند و به سوی ما می آمدند تا شهید را درک کنند .آنها تشنه هویت هستند و این تشنگی را با این مجسمه های پوشالی سیراب می کنند / افسوس که ما لب دریا هستیم و قدر آب را نمی دانیمک / و ایم مسئولیت خطیر ماست که به عنوان مدعیان زمینه ساز مهدویت و ظهور شهادت را به همه هستی معرفی کنیم ….

مژده ای دل که مسیحا نفسی می آید                           که زانفاس خوشش بوی کسی می آید

برچسب ها

این مطلب بدون برچسب می باشد.